اين پرونده مدتي قبل در شعبه چهارم دادسراي امورجنايي تهران به جريان افتاد. آن روز زني با مراجعه به دادسرا به قاضي آرش سيفي گفت: سالها قبل با مردي ازدواج كردم و صاحب 2دختر شديم اما پس از تولد دومين دخترم اختلاف من و شوهرم شروع شد. درگيري ما ادامه داشت تا اينكه از خانه قهر كردم و به شهرستان رفتم.
مدتي بعد وقتي دوباره به تهران برگشتم خبري از شادي دختر يكسالهام نبود. هرچه از شوهرم پرسيدم شادي كجاست جواب درستي به من نميداد. يكبار ميگفت خانه بستگانش است و بارديگر ميگفت فوت شده. دختر بزرگم هم 3سال بيشتر نداشت و او هم چيزي از سرنوشت شادي نميدانست. همين شد كه دختر بزرگم را با خود به شهرستان بردم و ديگر خبري از شوهرم نداشتم.
پس از گذشت 28سال تصميم گرفتم با شكايت از شوهرم، دخترم شادي را كه حالا 29ساله است پيدا كنم چرا كه بهتازگي متوجه شدهام شوهرم در آن زمان به من دروغ گفته و شادي را به زوج جواني كه نميتوانستند بچهدار شوند، فروخته است.
- اظهارات پدر
پس از گفتههاي اين زن، قاضي جنايي پدر شادي را به دادسرا احضار كرد. او در تحقيقات گفت: زماني كه شادي يكساله بود و دختر بزرگم 3ساله، همسرم از خانه قهر كرد و رفت. او مرا با 2دختر كوچك در خانه تنها گذاشت و من در آن زمان نميتوانستم از عهده كار بيرون و بزرگ كردن اين دو دختر كوچك بربيايم.
وي ادامه داد: در همسايگي ما زن و شوهري جوان زندگي ميكردند كه نميتوانستند بچهدار شوند. همين شد كه شادي را به آنها سپردم و زوج جوان برايم شرط گذاشتند كه ديگر سراغي از شادي نگيرم. من هم بهخاطر شرايطي كه در آن زمان داشتم پذيرفتم و پس از آن شنيدم كه آنها براي دخترم شناسنامه گرفتند و مدتي بعد از آن محل رفتند. من دورادور از دخترم خبر داشتم اما چون به آن خانواده قول داده بودم كه براي آنها مزاحمت ايجاد نكنم سر قولم ماندم. حتي ميدانستم كه شرايط زندگياش خيلي خوب است و مشكلي ندارد و همين مرا آرام ميكرد.
- افشاي راز 28ساله
جستوجو براي پيدا كردن خانوادهاي كه سرپرستي شادي را بهعهده گرفته بودند با دستور قاضي شروع شد تا اينكه كارآگاهان با اطلاعاتي كه داشتند موفق شدند آنها را شناسايي كنند. اين زوج جوان 8 سال پس از گرفتن سرپرستي شادي، خود نيز صاحب دختري ديگر شده بودند. اين زوج وقتي در دادسرا حاضر شدند، از قاضي خواستند تا اين راز را براي شادي فاش نكند اما با شكايت مادر شادي، قاضي جنايي چارهاي جز بيان حقيقت به دختر 29ساله پيدا نكرد.
قاضي هفته گذشته را بهعنوان روزي براي ملاقات مادر و دختر تعيين كرد. آن روز دختر جوان كه حالا تحصيلكرده و زندگي موفقي در كنار مادر و پدرخواندهاش دارد زودتر از ساعت تعيين شده در دادسرا حاضر شد و عنوان كرد كه به هيچ عنوان حاضر به ديدن مادرش نيست. او گفت پدر و مادرش همانهايي هستند كه در اين سالها او را بزرگ كرده و هرچه او خواسته برايش فراهم كردهاند.
شادي عنوان كرد كه فقط گاهي حاضر است پدرش را ببيند. اصرارهاي قاضي هم تأثيري در تصميم شادي نداشت و او به هيچ عنوان حاضر نشد مادرش را ملاقات كند و از دادسرا خارج شد. پس از آن مادر شادي با حضور در دادسرا درحاليكه بيصبرانه منتظر ديدن دخترش بود، وقتي متوجه شد كه شادي حاضر به ديدن او نيست، به گريه افتاد و عنوان كرد كه در آن زمان بهدليل مشكلاتي كه پيش رويش بوده مجبور شده خانه و بچههايش را ترك كند و اين شوهرش بوده كه در اين سالها به او دروغ گفته است. در چنين شرايطي، قاضي جنايي اين پرونده را مختومه اعلام كرد.
نظر شما